-سانجايا گفت : مادهوسودانا كريشنا با دين آرجونا كه مملو از رحم و شفقت ، غمگين و افسرده و با چشمانی لبريز از اشك بود چنين فرمود.
-شخصيت اعلای خداوند فرمود : آرجونای عزيزم ، چگونه چنين ناپاكيهايی بر تو مستولی شده است آنها به هيچ وجه برازنده انسانی كه ارزش زندگی را می داند نيست . اين ناپاكيها نه تنها انسان را به سیارات فوقانی رهنمون نمی سازد كه منجر به بدنامی او نيز می شود.
-ای پسر پريتها، تسليم چنين ضعف ننگ آوری مشو كه درخور و شايسته تو نيست . ای مجازات كننده دشمنان ، چنين رقت قلب بی اهميتی را رها كن و برخيز.
-آرجونا گفت : ای نابودكننده دشمنان ، ای كشنده مادهو، چگونه می توانم در اين جنگ با تير و كمان به مقابله مردانی همچون بهيشما و درونا كه شايسته ستايش و پرستش من اند برخيزم.
-به گدايی زندگی كردن در اين جهان برايم بسی بهتر است تا زندگی به بهای جان ارواح بزرگی كه معلمان من هستند . هرچند كه آنان به دستاوردها ی دنيوی چشم طمع دوخته اند، ولی با اين حال بزرگان ما هستند. در صورت كشته شدن آنان ، از هرآنچه بهره مند گرديم آغشته به خون خواهد بود.
-نمی دانيم كداميك بهتر است ، غلبه بر آنان يا مغلوب شدن به دست آنان . چنانچه پسران دهريتاراشترا را كه اكنون در ميدان نبرد در مقابل ما ايستاده اند به قتل رسانيم ديگر نبايد تمايلی به زنده ماندن داشته باشيم .
-اكنون درباره وظيفه ام گيج شده ام و به علت اين سستی ننگ آور تمام آرامش و تسلط بر خويش را از دست داده ام . در اين شرايط از تو تقاضا دارم قطعاً بگويی چه برايم بهترين است . حال ديگر مريد تو هستم و روحی كه خود را تسليمت نموده است. لطفاً مرا آموزش ده.
-نمی توانم هيچ راهی برای دور ساختن اين غم كه دارد حواس مرا می خشكاند بيابم . چنانچه حتی سلطنتی خجسته و بی همتا در زمين همچون پادشاهی فرشتگان در بهشت به دست آورم باز قادر به برطرف نمودن اين غم نخواهم بود.
-سانجايا گفت : آرجونا، تنبيه كننده دشمنان ، پس از اين سخنان به كريشنا گفت : ”گوويندا، من جنگ نخواهم كرد.“ و سپس سكوت اختيار نمود.